سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دارالرضوان

فرمانده شهید اسماعیل بابوریان

    نظر

 

فرمانده شهید اسماعیل بابوریان

فرمانده شهید اسماعیل بابوریان

نام و نام خانوادگى: اسماعیل بابوریان 

 نام پدر: على اصغر

 تاریخ و محلّ تولّد: 7/5/1341 ـ مشهد

 تاریخ و محلّ شهادت: 27/11/1375

 آخرین سمت: فرمانده‏ى گردان بقیّة اللّه، لشکر 5 نصر

اسماعیل بابوریان  فرزند على‏اصغر و کلثوم  در تاریخ هفتم مردادماه سال 1341 در شهرستان مشهد متولّد شد.

 

دوره‏ى ابتدایى را در مدرسه‏ى شهید مطهرى و دوره‏ى راهنمایى و دبیرستان را در مدرسه‏ى فیوضات گذراند. تا سوّم راهنمایى را به اتمام رساند که با شروع جنگ تحمیلى به جبهه رفت. و پس از آن درسش را ادامه داد تا این که دیپلمش را گرفت .کلثوم بخشى  مادر شهید  مى‏گوید: «به ما بسیار احترام مى‏گذاشت. مى‏گفت: روبه روى پدرم مى‏نشینم تا عمرم زیاد شود.


 

زمانى که پدرش مریض بود از او پرستارى مى‏کرد. و براى سلامتى پدرش سه ماه روزه گرفت.» بنیان اصلى مسجد را او بنا کرد. به مسجد مى‏رفت و گاهى درخانه‏اش نماز جماعت بر پا مى‏کرد. به صله‏ى رحم اهمیّت مى‏داد. با وجودى که تمام روز را کارمى‏کرد، وقتى به منزل بر مى‏گشت، خستگى در چهره‏اش دیده نمى‏شد. گشاده رو بود و بسیار خوش رفتار. نماز شب یکى ازاعمال مستحبّى بود که او انجام مى‏داد و با وجود خستگى زیاد، نمازشب را به جا مى‏آورد. خواهر شهید  مریم بابوریان  مى‏گوید: «از خصوصیّات بارزایشان سعه‏ى صدر بود. زمانى که پدرم تصادف کرده بودند، در ظاهرناراحتى از خود نشان نمى‏دادند و به کسى که با پدرم تصادف کرده بود، گفتند: ما حتما براى دادن رضایت به دادگاه خواهیم آمد.» در دوران انقلاب در راهپیمایى‏ها شرکت مى‏کرد. در 16 سالگى عضو بسیج شد و بعد از مدّتى به استخدام سپاه در آمد. انقلاب را دوست داشت. مطیع اوامر محض امام بود و هر چه که داشت در راه انقلاب فدا کرد. و مدّتى را در ستیز با منافقین کردستان به سر برد.اسماعیل با بوریان در 20 سالگى با خانم فاطمه علاّفان تنها پیمان ازدواج بست. در مراسم ازدواجش افراد سپاه بودند. ثمره‏ى ازدواج آن‏ها دو فرزند به نام‏هاى مصطفى (متولّد 17/6/1364) و محدّثه (متولّد 23/9/1368) مى‏باشد. ایشان دوست داشتند فرزندانى صالح و با تحصیلات عالیه داشته باشند. با فرزندانش بسیار مهربان بود. زمانى که دخترش را در لباس مدرسه دید، بسیار خوشحال شد. در درس‏ها به آن‏ها کمک مى‏کرد.محبّت را براى تربیت بچّه‏ها بهترین ملاک مى‏دانست. مریم بابوریان ـ خواهر شهید ـ مى‏گوید: «ایشان فرمانده‏ى گردان بقیة اللّه و مسئول مدیریّت لشکر 5 نصر بودند. ولى هیچ وقت ازمسئولیّتشان در سپاه نمى‏گفتند. در هیچ مصاحبه تلویزیونى شرکت نمى‏کردند.

على اصغر بابوریان ـ پدر شهید ـ مى‏گوید: «ایشان به ما مى‏گفتند:به حرف ضدّانقلاب گوش ندهید. اگر گفتند: چرا به جبهه مى‏روید؟چرا در بسیج هستید؟ به حرف آن‏ها اعتنا نکنید. اگر من شهید شدم ناراحت نشوید.» هنگامى که به درجه‏ى سرهنگى رسیده بود، دست پدرش رابوسید و گفت: «از دعاى خیر شما بود که من به این جا رسیدم.» در جبهه 6 مرتبه مجروح شد که یا بر اثر ترکش، موج انفجار و یاشیمیایى بود. چهل درصد مجروحیّت داشت. بعد از این که بهبودمى‏یافت، دوباره به جبهه مى‏رفت. آرزو داشت شهید شود. کلثوم بخشى ـ مادر شهید ـ مى‏گوید:«خوابیده بود که در خواب مى‏گفت: پام درد مى‏کنه، یا حضرت زهرا(س) مرا شفا بده که مى‏خواهم به جبهه بروم. از خواب بیدار شدو بعد از مدّتى بهبود یافت و دوباره به جبهه رفت.» زمانى که درکردستان بود، از ناحیه‏ى سر مجروح شد. در جبهه شیمیایى شده بود و این مسئله را از خانواده‏اش پنهان کرده بود. به دستش تیر خورده بود و باعث قطع انگشت دست او شده بود.در نزدیکى او خمپاره‏اى به زمین اصابت مى‏کند که باعث مى‏شودچشمش آسیب ببیند و گوشش مشکل پیدا کند و باعث پارگى وآسیب معده، روده و ریه ایشان نیز شده بود. خواهر شهید ـ مریم بابوریان ـ مى‏گوید: «به دلیل شدّت جراحتش مدّت یک‏ماه در تهران بسترى بود و بعد به مشهد منتقل شد. شهید در نامه‏اى به همسر خود مى‏گوید: «سلامى به گرماى آفتاب و به درازاى آسمان جبهه حضور همسر عزیزم. سلامى از زیر آفتاب سوزان جنوب، از صبحگاهان سرد، از سرزمینى که کفّار به آن تجاوزکرده‏اند و ما در آن جا سنگر گرفته‏ایم تا آن‏ها را بیرون کنیم. در هرجایى از این سرزمین خون رنگین فرزندان خلف امام مى‏جوشد.جوششى به عظمت فتح المبین، بیت المقدّس، چزّابه، رمضان،والفجرها، خیبر و میمک. میمکى که خدا و رسول اللّه(ص) وفرشتگان الهى به کمک رزمندگان شتافتند. از امدادهاى الهى که در این عملیّات بر سپاه اسلام تابیده، زبانم قاصر و کوتاه است که از آن چیزى بگویم. همسرم، مبادا که احساس دلتنگى کنى؛ چون دشمن در کمین است. هر گاه بى تاب شدى، قرآن بخوان که قرآن تسکین دهنده‏ى دل‏هاى مؤمنین است. همسرم، به یاد خدا باش و از دستورات پیامبر وائمه(ع) کمک بگیر.همسرم، گریه و زارى نکن؛ چون باعث مى‏شود که من وظیفه‏اى که دارم نتوانم به خوبى انجام دهم. فقط متوسّل به ائمه(ع) و قرآن باش. باید مانند شیرزن اسلام حضرت زینب(س) باشید که بیشترین غم را کشیده، حتّى از مادرشان حضرت زهرا(س) بیشتر مصیبت دیده است؛ غم از دست دادن مادر و بعد پدر و دیدن جگر پاره پاره‏ى برادرشان ـ امام حسن مجتبى (ع) ـ و از همه سخت‏تر شهادت امام حسین (ع). و با همه‏ى این مشقّات و رنج‏ها، این بانوى اسلام به زنده کردن اسلام پرداخت و در خطبه‏اى که در کاخ یزید ایراد کرد، از خون پدر، مادر و برادرانش دفاع نمود. همسرم، باید پیرو حضرت زینب(س) باشید. زنان ما باید بدانند که امروز اسلام به زنانى همچون حضرت زینب (س) نیاز دارد تا مردم را راهنمایى و ارشاد کنند.) روز قبل از شهادت خانواده و فرزندانش را به گردش برده بود وتمام وقتش را با آن‏ها به سر کرده بود. یک ساعت قبل ازشهادتش، براى پدرش وقت از دکتر گرفته بود تا او را نزد پزشک ببرد. کلثوم بخشى ـ مادر شهید ـ مى‏گوید: «وقتى که ایشانشهیدشدند، رو به آسمان کردم و گفتم: خدایا، امانتى را که به من داده‏اى قبول کن.»

اسماعیل بابوریان در تاریخ 11/4/1365 در عملیّات کربلاى یک در منطقه‏ى مهران از ناحیه‏ى پهلوى راست مجروح مى‏شود.که در تاریخ 27/11/1375 بر اثر عوارض ناشى از جنگ به درجه رفیع شهادت نایل گردید. پیکر مطهّر ایشان  در بهشت رضا(ع)مشهد به خاک سپرد.


 

منبع : تبیان به نقل از بخش حریم رضوی